هنری ماندگار است که در خدمت جامعه باشد
استاد مصطفی اخواص میگوید: هیچ ثروتمندی از اندوختن ثروت خسته نمیشود، هیچ دانشمندی از کسب علم جدید خسته نمیشود و هیچ هنرمندی از فراگرفتن هنر جدید. همواره باید تمامی مراحل و زوایای زندگی دریچههای یادگیری را به روی خود باز نگه داریم، انسان تا زمانی که نفس میکشد نیاز به دانستن و دانسته شدن دارد.
پایگاه اطلاعرسانی بنیاد ملی نخبگان: استاد مصطفی اخواص؛ برگزیده جایزه شهید آوینی. این نام برای همه هنر دوستان نامی آشناست. استادی که در سال ۱۳۳۱ در شهرستان اراک دیده به جهان گشود و از همان کودکی که قدرت برداشتن زغال را در بازوانش احساس کرد، عشق به هنر و خاصه خوشنویسی را در تار و پود خویش یافت. برای فهم عشق او به وطن همین بس که وی سالهای زیادی از عمر خویش را صرف احیای هنرهای از یاد رفته این مرز و بوم کرده است و اکنون در هفتمین دهه از زندگی خود، و با همان نیروی عشق، در پی احیای هنر «میناکاری»، این هنر مشعشع تارخ ایران است!
عشق به خطاطی را از چه زمان در خود کشف کردید؟
از زمانی که احساس کردم میتوانم یک تکه زغال به دست بگیرم و با آن روی دیوار خط بکشم، علاقه به نقاشی و خطاطی را در ضمیر ناخودآگاه خود حس کردم. در دوم دبستان معلمی داشتم به نام آقای صاحبالزمانی؛ وقتی خط خوب من را دید از من خواست تکالیف عید را با خط خوش بنویسم؛ در آن سال علاوه بر تکالیف، نقاشیهای کتاب را نیز کشیدم و به همین دلیل بعد از پایان عید نوروز در صف صبحگاهی با هدیه یک اطلس جغرافیایی از من تقدیر شد. در کلاس پنجم نظام قدیم نیز معلمی به نام رحمتعلی داشتم که او هرگز من را به نوشتن مشق شب مجبور نمیکرد و از من میخواست به جای نوشتن مشق شب، چند خط زیبا بنویسم.
در سالهای نوجوانی شما از طرفی تب رشتههای پزشکی و مهندسی و حتی علوم انسانی مانند فلسفه در کشور فراگیر بود و از طرف دیگر بسیاری هنرها پس از پایان دوره صفویه و در اواسط قاجار به بعد یا رو به انزوال بودند و یا بکلی از حافظه فرهنگی جامعه پاک شده بودند، خانواده شما وقتی این میزان عشق و علاقه به هنر را در شما میدیدند، چه برخوردی با شما داشتند؟
در خانواده ما کسی به هنر علاقمند نبود. البته من را سرزنش نمیکردند ولی به دلیل عدم آگاهی از تشویق آنان نیز برخوردار نبودم. پدربزرگم تعزیهخوان بود و صدای خوبی داشت. شاید بتوان گفت هنر او امروز در صدای پوریا؛ پسرم، تجلی پیدا کرده است. به همین دلیل همواره سعی کردهام مشوق دیگران باشم. زمان، مشوق من برای حضور در عرصههای گوناگون هنر بود. ابتدا به کارگاه سفال رفتم و نقاشی روی سفال را تا حدود زیادی آموختم و بعد از فراگرفتن تکنیکهای مختلف لعابگذاری، به نگارگری روی آوردم و در کنار آن تذهیب و خط را نیز ادامه دادم. اکنون نیز در سازمان میراث فرهنگی در تلاش برای احیای هنر «میناکاری» هستم. البته از هنر سوخت روی چوب و هنر ناخنی نیز غافل نیستم.